Thursday, July 12, 2007

اجناس وايت بوردي

بر پا، بر جا...

=

سراسيمه در رديف خود به نوبت شدم

دست به سينه در خيال ساخت تنديسي از خود در ليست خوبها

خيره به چهار ضلعي قواعدي از جنس وايت بورد

گاهي خيره تر به خيال رهاي در جعبه ي مداد رنگي هم نيمكتي خسيسم كه نقاشي بلد نيست

.
.
.

من، تنها، و تنها ماژيكي در دستم
+
با همان ژن وايت بوردي

-
-

پر تفاهم براي ساخت قرارداد هايي كه سوء تفاهم را بر طرف سازد
!

:
و معلم _ - _ -

اين بازارياب اجناس وايت بوردي - - -
مرا براي نشان دادن نمايش هم آغوشي خانوادگي ماژيك و تخته صدا مي زند

-
=
-

»
آيا تنها صداست كه مي ماند؟
«

+
هم نيمكتي من نقاشي بلد نيست...

+
من هم با ماژيك س ك س بازي با تخته را بلد نبودم
.
________________________________________
پ.ن1: به نظرم شخصيت بيماري خيلي جالبه، بي اندازه شهوانيه، چون هميشه با كلي رفتار هاي دردناك شبا مي ياد سراغ آدم... كم كم دارم به تجاوز هاي شبانه اش عادت مي كنم و اسمش رو مي زارم معاشقه... شايد اينطور بهتر بشه تحملش كرد.
پ.ن2: عفونت تمام بدنمو داره پر مي كنه خداي من تحمل درد رو ندارم.
86/4/22