Tuesday, September 15, 2009

Thursday, August 27, 2009

دریوزه یوزه یوزه...

دریوزه یوزه یوزه , پوزه ی سگ می کشد بویش, سویش
به زبان, زآن به آنسان لیس
++++_(-:}"\\\\\\\\\\\\
---
.....................
دریوزه یوزه, پوزه که در یوزه می دهد بویش
خیس رویش

به تکان تن نمی دهد, سگ را نمی رهد

زمیان, به گریز

>><<<:::
}:{

("}:}


{{{{{{{|

_(________________ -


درپوزه, دریوزه یوزه می گیرد جا, بی جان, به دهان سگ می کشد دندان
کشان کشان, بدنش را که تن نمی دهد به تکان, با خیز
××××

(_(\::::: ÷÷=

درپوزه پوزه, دریوزه می رود به رهش, رها, به برش, سگ ریزان آب دهنش, لیز

= +_+_} ========
\} """""

--------------
دریوزه یوزه, در پوزه می چکد کفنش که دریده بدنش که تکان نمی دهدش
و تنش

کشان کشان

می رود وطنش...

شُر شُر
خیس
............................ ><<<<<<
.-_+

دریوزه یوزه یوزه
----

درپوزه, دریوزه یوزه یوزه
----------

Friday, July 31, 2009

بی صدا

ترق تروق، ترق تروق
--=

به صدا می افتد صدای تخت

ـ(+(ـ

ترق تروق
..
.

با هر تکان

ــــ

ترق تروق
..
.

میانمان

++++++

ترق تروق، ترق تروق

...

پر صدا می شود صدای تخت

و تق

ــــــــــــــــــــ
.
.
.

صدا قطع می شود

***
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.

.

صدا می کند صدایم کن های صدای تو

()ـ
صدایت صدا نمی دهد

--

- - -----

./

صدایم می کند صدای به صدا افتاده ات

++

صدایم به صدا نمی افتد

ــــــــــــــــــــــــــــــ

----
صدا می زنم صدایم را

. /

..........

.\

_____
صدایی نمی آید

///......\\

از صدا می افتد صدای به صدا افتاده ات

صدامان صدا نمی کند
-
+-+-

صدای باد را هم باد برده بود

---


صدایی نمی ماند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
=
و دوباره...

++++++++
ترق تروق ، ترق تروق
...

Music1: Diamanda Galas - Gloomy Sunday
Music2: Tori Amos - Sweet Sangria
_________________________________________________
پ.ن1: "چرا نباید از خواننده انتظار داشته باشیم که کوششی به خرج دهد؟ همیشه همه چیز را برای خواننده شرح می دهند. سرانجام خواننده از اینکه می بیند چنین رفتار تحقیر آمیزی با او دارند خشمگین می شود" این جمله بخشی از آغاز رمان "پرواز ایکار" اثر "رمون کنو" نویسنده مدرن نویسیست که با خوندن کتابش منو دیونه ی خودش کرده. اون دوس نداره ماجرایی رو تو رمانش کش بده. شاید مثال بدی نباشه اگه این بخش از رمان رو بخونین:
ایکار:
حالا برای غذا چه کار کنیم
اِل اِن:
می رویم به کاباره ی کوچکی که من می شناسم و غذایش 1 فرانک و 50 سانتیم است می بینی ور شکستت نمی کنم.
ایکار:
برویم! یک اَبسنت دیگه هم می خورم.
اِل اِن می خندد.
در رستوران.
گارسون:
چه سعادتی! بفرمایید بنشینید.
ایکار می نشیند، اِل اِن هم در کنار او. اِل اِن با حالتی مصمم صورت غذا را بر می دارد.
غذا می خورند.
ایکار پول غذا را حساب می کند و می روند.
در اتاق.
اِل اِن:
خانه ام به نظر چطور است؟
ایکار:
قشنگ چیز دیگری نمی توانم بگویم: قشنگ.
همدیگر را می بوسند.
کمی بعد.
اِل اِن:
هنوز هم چیز زیادی درباره ی تو نمی دانم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در این بخش از داستان، نویسنده جای اینکه بخواهد شرح حال شخصیت را هنگام غذا خوردن یا حتی زمانی که با هم معاشقه می کنند مفصل توضیح دهد، خیلی خلاصه جریان را تعریف می کند، به طوری که خواننده خودش به راحتی می تواند تصور کند که حاشیه ی تشریفاتی این اتفاقات چه بوده است. به طور خلاصه نویسنده نمیخواهدبا شعور خواننده بازی کند.
و اما موضوع این رمان داستان نویسنده ایست که یکی از شخصیت های مهم داستانش که ایکار نام دارد، از داستانش فرار می کند و نویسنده با استخدام کردن یک کارگاه خصوصی سعی در یافتن آن شخصیت دارد و...

پ.ن2: روزا چقدر تکراری شدن، نیست؟
23/5/88

ببین

ترکیب ترتیب یافته ی تکه تکه های دست نیافته ی آن خیال باطلت
--=-++-
به خیالم
~~~
دست یافتنی ترین خواستن هاست
_____________
اما...
ببین که از بین می رود
.
ببین
ببین که از بین می روند
.........
ببین چگونه بینمان خواستن ها
++++
به ترتیب ترکیب یافتن نخواستن ها
=
از بین می روند
Music1: Hosein Alizade- Dijvan Garparya - Parandeha
Of Albom: Be Tamashaye Abhaye Sepid
_________________________________________________
پ.ن1: پرنده ها به تماشای باد ها و شکوفه ها به تماشای آبهای سپید رفتند... پرنده ها, شکوفه ها رفتند... ما ماندیم.
یادم می آید شب شمارش رای های سبز و سرخ و سفید, تا صبح بیدار مانده بودم و خبر تلخ حادثه ی در حال وقوع را لحظه به لحظه از سایت های مختلف پیگیری می کردم... تمام شب احساس چپانده شدن در ظرف در پوشیده ای را داشتم که مملوع از خلع است. آنجا بود که پرنده های علیزاده, بی اراده, مرا تا صبح در حسرت پریدن به اغما فرو بردند. اغمایی که هرگز در شب کنسرتش حس نکرده بودم.
پ.ن2: دیدی بعضی اوقات وقتی تا خرخره لجت گرفته بی اراده خندت می گیره؟
88/5/8

Thursday, July 23, 2009

اتفاق


افتاد
آنسان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
- آن اتفاق سرد -
می افتد
اما
او سبز بود و گرم که
افتاد
___________

قیصر امین پور
88/5/1

Saturday, April 11, 2009

با من!

شما!

تو نه
»«««



شما


..... .



که همیشه در آمدن است


~~~×



من نمی شود



آنقدر با من می ماند تا تو می شود


________


--



آن تو


.........

که همیشه در رفت و آمد است



-+-+ - -


--- +++++ =



تو!


شما نه


تو



××××

من نمی شود



آنقدر با من می ماند تا او می شود

========


×

و او....

- -


.




که همیشه در رفتن است


__

___________



88/1/23

Wednesday, February 11, 2009

آن سوتر

Music1: Nouvelle Vague - Dont Go
Music2: Moby - Extreme Ways
________________________________________________________
پ.ن1: از این پس "زمزمه با فریاد" ثبت نخواهد شد و جای آن، در همینجا دکلمه هایم به صورت لینکی برای دانلود (با کیفیتی بالاتر) کنار نوار آرشیوها قرارخواهد گرفت. باشد که قبول طاعات الهی واقع گردد...
تغییر دیگری که رخ خواهد داد به این صورت است که: بعد از شروع سال جدید، گوشه ی دل در اینجا از gosheydel.blogspot به goosheydel.blogspot تغییر نام خواهد داد. باشد که قبول...

پ.ن2: دیشب وقتی پای تلفن به حالت داد و خشم (پرو پرو) به استادم گفتم "حق من دانشگاه تهران بود" اصلا ازش انتظار نداشتم بهم بگه "حق تو بالاتر از تهران بود که شیراز افتادی." یه جورایی بد فرم امیدوار و آروم شدم. نمی دونم چرا انقدر این زن رو دوستش دارم... به هر طریق در تقدیر من، رفتن ثبت شده و در امروز (آنهم روز ولنتاین) رخ خواهد داد. به همین خاطر تا مدتی طولانی شب نوشته های من به روز نخواهند شد. تا دوباره...
25/11/87

چکه چکه ... شر شر

چکه چکه

می چکد


می چلاند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چیلیک
....

چیلیک

...+


چیلیک چیلیک
>>

چیلیک چیک چیلیک چیک چیک

+ــ+ـ>>>ــــــ
چیک چیلیک چیک چیلیک چیک چیک چلیک
~~~~+
{
چیک چیک چیلیک چیک چیلیک چیک چیک
چیلی چیک چیلی چیلی چیک چیلی چیک
چیلی چیلی چیلی چیلی چیک

++++^^^^
چیلی چیلی چی چیلی چی چی چی
چی چه چی چه چی چه چی چه چی چه چه چ چ
چ چه، چه چه چ چه چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ
---
++====

چچچچچچچچچچچچچچششششششش
شششششششششششششششششششششششششششششش

+
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شر شر
می شرد
می شود
‍‍‍‍‍‍‍‍‍~~~~~~~~
23/11/87

Saturday, January 31, 2009

یا...بنده...گی

جایزه ی جوینده
>>>
یابندگیست
...
=
یا... بنده گیست
.
.
.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+++-
^
گر در جستجوی خویش
+++>>>
چون جهنده ای در جست و خیز

+ـ++ـ

-------
می جهم به روی تمامیه جرایانات جرم گرفته ی جانم

تا تجسم یابند جان یافتگی هایم

<>><>///
...


+


و گر می جنبانم وجودم را

><><><ـــ>>ــ<

در جنب و جوشی نا آرام

//

\\\\


/////////

-----
میان عمیق ترین اجرام تجسم نایافته ی خویش

++++
تا جان یابند تجسم یافتگی هایم

==
+++
تنها برای یابندگیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و گر جویای جستنت
....

/ \\\\\\

برای جَویدن جسم و جانت
++‍‍
~~+
به قصد دندان کشیدنت
چون جَوَنده ای مانم تیز دندان وتیز کرده دندان
~~ ___

/......

و گر می خزم آرام آرام

---- --- -
در پوییدنی بی امان

+
++++++++++

-

تا جان دهم میان عمیق ترین جدارهای وجودت

========
تنها...
=

برای بنده گیست

14/11/87

Sunday, January 25, 2009

Forgive me... Forgive me not

لحظه ای سرخ
- که می دانی –
درراه است .
دیر یا زود
خشمی از دوزخ خواهد گفت :
- (( آتش ! ))

اسماعیل خویی" بخشی از شعر: در امتداد زرد خیابان"

Monday, January 19, 2009

joker

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Heath Ledger Or Joker?
You Complete Me
نه نشد
You , Complete , me
نه نه نشد
You , Complete me
نههههه بازم نشد
You Complete , me
آره، حالا شد
***
Heath Ledger Or Joker?
تا به حال شده از توی یه فیلم درجه سه (به قول خودمون درپیت) یک نقطه ی طلایی پیدا کنید که تا ته مختون رو بچلونه و جوری نفوذ کنه که تا مدتها ی طولانی بهش فکرکنین؟ به عبارتی تا به حال در دام یک فیلم یا اثر (مزخرف ِ فوق العاده) افتاده اید....
ببخشید که جسارت کردم، اول یادم رفت بپرسم: اصلا شده تا به حال فیلم درپیت ببینید؟
برای من، بعد از دیدن جدیدترین فیلم "بتمن، شواليه تاريکی" با بازی خیره کننده ی "هیث لجر" در نقش جوکر این اتفاق افتاد... بازی خیره کننده ایی که باعث شد یک شب حتی خوابشو ببینم!!!.
You Complete
با کمی مکث و چشمانی نیمه باز یا باز و بسته
Meeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee
به نظر من این زیباترین دیالوگ جوکر در کل فیلم است. آنجا که در بازداشتگاه روبروی بتمن و در مقابل سوال بتمن که از او می پرسد: چرا می خوای منو بکشی؟ جواب می دهد: من نمی خوام تورو بکشم. بدون تو آخه چیکار کنم؟......... تو تو منو کامل می کنی.
هر کسی این فیلم و بازی جوکر را دیده، می تواند حرفهای مرا درک کند.
وااااااااااااااااای این مرد خداااااااااست، البته متاسفانه باید بگم بود، در ماه سپتامبر لجر از دوست دخترش میشل ویلیامز که با او یک دختر دو ساله دارد جدا شد. او بعد از بازی شاهکار و ستودنی جوکر درفیلم بتمن، دچار افسردگی روحی شدیدی شد و به یک انزوا و یاس فکری رسید، این حالت بقدری برای او آزار دهنده بود که تحت درمان از طریق خوردن قرص قرار گرفت تا جایی که به نقل از BBC سرانجام در يکی از نخستین روزهای سال 2008، جسد بی جان "هیث لجر"، بازيگر 28 ساله ی استرلیایی در 22 ژانویه در خانه اش در ناحیه منهتن نیویورک پیدا شد. علت مرگ (اوردوز) که از طریق مصرف تصادفی مخلوطی از داروهای خواب آور، مسکن و ضد اضطراب بوده است گزارش شد. پلیس پیش از این گفته بود که در کنار جسد وی قرص های خواب پیدا شده است و افزود درباره احتمال مرگ وی در اثر زیاده روی در مصرف مواد مخدر تحقیق می کند. "بتمن، شوالیه تاریکی"، آخرین فیلم اوست که يکی از پرفروش ترین فیلمهای سال 2008 شناخته شده است. "هیث لجر" به خاطر بازی در نقش جوکر در فیلم "بتمن، شوالیه ی تاریکی" به عنوان بهترین هنرپیشه ی نقش دوم مرد برگزیده شد و "کریستوفر نولان" کارگردان فیلم، جایزه ی گلدن کلوب 2009 را از طرف وی دریافت نمود. این افتخار در حالی نصیب این بازیگر شد که تنها 11 روز از اولین سالگرد مرگ او می گذرد.
او در آخرین فیلم خود یعنی "بتمن، شواليه تاريکی"، چنان درخشيد که بسياری از منتقدان از هفته ها پيش در نقدهای خود بر سايت های ايترنتی وی را مستحق دريافت جايزه اسکار دانستند. که البته من هم موافقم. هيث لجر بازيگری بود که به گفته آنگ لی، سازنده «کوهستان بروکبک»، (که لجر، نامزد اسکار ۲۰۰۶ بهترين بازيگر مرد برای این فيلم شده بود) نويد يک مارلون براندو ديگر را مي داد. او در نقش جوکر با آن نگاه پر از حسش که از جهات روبه بالا و گاه پایین و یا روبه رو در نماهای مختلف در فیلم به صورت کاملا حرفه ای شخصیت منفی جوکر را به بیننده منتقل می کنه، یا خنده های فاصله دار و شیطنت آمیزش، تون صداش که چه ماهرانه فراز و فرودهای زیرکانه و خبیثانه بهش می بخشه و حتی حرکاتش روی چهره و رفتار، همه و همه آدم رو دیووووونههه می کنه. بهترین نقش منفی که به عمرم دیدم شاید بازی هیث لجر در نقش جوکر بود. «"پت تراورس"، منتقد مشهور مجله رولينگ استون نوشته است: در مورد بازی لجر چيزی نمی توانم بگويم به جز عالی!.. کاملا درخشان.»
همه ی افسوس من تنها برای اینست که چرا زودتر از اینها به وجود چنین استعدادی پی نبردم تا در رده ی برترین بازیگران منتخب خود مقام 1 رو بهش اهدا کنم.
اگر می خواهید بدانید چه شد که اینگونه اینجا جای این همه فیلم، در مورد این فیلم می نویسم، یا اصلا در مورد یک فیلم (آنهم درجه سه) می نویسم، می توانید لطف کرده و وقت با ارزشتان را برای چند ساعت چون من که از فرط بی حوصلگی و به صورت کاملا اتفاقی آن را مشاهده کرده ام، مورد الطاف تلف نمودن قرار داده و فیلم "بتمن، شوالیه ی تاریکی " را ملاحظه فرمایید تا با دیدن بازی جوکر (و فقط جوکر) به پاسخ خود (البته اگر پرسشی نهان داشتید) در جهت پدید آمدن اینچنین تاثیرحسیی در من که وادارم نموده اینجا عنوانش کنم برسید.

ستایش و درود فرشتگان هنر بر تو باد هیث لجر
براستی...
Heath Ledger Or Joker?
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن: ای بابا! بعضی اوقات این دوستان از آدم چه انتظاراتی دارن. جمعه ای زنگ زده می گه کارت دارم، می گم بزار بعد از سریال "یوسف پیامبر" زنگ بزن، سرم داااااااااااد می زنههه!!!!!!!!!!می گه درپییییتتتتت!!!!!!! آخه خوب بابا چرا سرم دااااد می زنی؟؟؟؟خوب من چه گناهی کردم که موسیقیشو نابغه ی بزرگی چون "پیمان یزدانیان" عزیز ساخته و می خوام گوش کنم ببینم چه کرده!!!!! بعدشم، مگه ما چه کمی از مردم دیگه داریم که تمام این مدت نشستن پای سریال و منتظرن ببینن کی یوسف، زلیخا رو می کنه؟؟؟؟؟والا...
30/10/87

Tuesday, January 13, 2009

دو دقیقه

دو دقیقه ماندست به ساعت دو
<<<
دو دقیقه
..
به ساعت دو بامداد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من
درست به مانند دو ساعت و دو دقیقه ی پیش
^^^^^^
دوباره
++
برای بار دوم
دو چیزشده های میان دومان گشته را
>>
در آن دو روز
به دوره نشسته ام
~~~~~~
--~~~~~~~~~~~~~~~
***
آری، آآآآرییی، دوباره به دوره نشسته ام
دو چیز شده های میان شدن های من و تو را
((((((((
چونان
دو فنجان قهوه
++
یکی برای تو، یکی برای من
---------
..
چای نیز
دو تا نپتونی
×
ببخشید دوباره اشتباه گفتم، لیپتونی
یکی برای تو و یکی برای من
/----------
دو پیک و پاکت شراب وسیگار
یک یکش برای تو، برای من
++++++ ++
.....--
دو.. دو...
دو تا صندلی
با هشتاد و دو متر ارتفاع از زمین
()
درون تراس
///ـــــــ
تو می گویی هشتاد هفت
چه فرقی دارد این اختلاف پنج متری که میان ماست
^^^^~~
پنج متریست این اختلاف
حتی اختلافات پنج متری ما
و یا پنجمین اختلاف ما
اصلا بگذار به حساب پنجمین اعتراف من این اختلاف را
++++++++ ---------------
-------------
آن نیز باز
یکی برای تو است و یکی برای من
))))
>>>>>
***
آری، آآآآآریییی دوباره به دوره نشسته ام
تمامیه آن دوچیزهای میان دومان دل سپرده را
"}
_=++====
دو نگاه
دو صدا
دو لب
دو داغ
/\
دو آغوش
)(
دو لمس
~~
دو دل
آههههههه
دو... دل
میان دودلی های ما
-------------------
***
آری، آآآآآآآری
دوباره، دوباره به دوره نشسته ام
به دوره نشسته ام دوباره تمامیه آن دوچیزهای نادیده را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
..
....----- ----+
آن دو خوهش را
آن دو تردید
آن دو انتخاب
آن دو دقیقه
--
آن دو راه
آن دو آه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آههههههه
کنون ساعت 2ست بر تمامیه ساعتها
..
Music2: The Cardigans - Slow
________________________________________________
پ.ن: اعتراف پنجم: ــــــــــــ هاااههههههه... می بینی؟!!! این دختر مغرور هم لب به اعتراف گشوده... اعتراف به این که حتی در برابر نداشتنت نیز به خاطر آن غرور بی جایش ، هرگز در دل هم لب به آه نگشود اما به جایش هزاران بار، در سینه سوخت... هااااااااههههههههه... می بینی این دخترک مغرور را که حالا لب به اعتراف گشوده?!!! لب به اعتراف گشوده...حالا
روزهاست به این باور رسیده ام که چون سایه ای گشته ام در گذار نور و ظلمت و از پی تقدیر روانم... سایه ها زیر وسیعترین و پا بر جاترین سایبانان نیز یا به روشنی خورشید می پیوندند یا یه ظلمت شب... من نیز پیوسته پیوسته به حال روانم، روانم. تو می دانی، می دانستی باید بروم، 1 سالی می شود که می دانم و می دانم می دانستی که رونده ام. پس بدان، بدان که نداشتنت، نخواستنت، ندانستنت، ننامیدنت آهههه به اختیار من نبود... جبر زمانه، آن مکرر به اختیار نیامده ی نا آرام و قرار گرفته ی پیوسته پیوسته تر در راه، مرا به داشتنت، خواستنت، دانستنت، نامیدنت مجاب نکرد... کسی گفت چه او چه دیگران، چرا تا کنون خود را دلدار دلداده ای نکرده ای... جواب او اعتراف من است: (همان که گفتم: سایه ها همیشه در سفرند).
24/10/87