Wednesday, February 13, 2008

Silencio

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یوووووو
یو سِسسسسسی
یوو سِسسی مییییییییییی
ــــ ـــ ــــــــــــــ
:
نُو
نُوو ناتتتتتتتتت
دوو نات، دونتتتتتتتت
=+
دونت
دونت دَااااان
دونت دَاان یووووووووووو
--
)
.....
.
باتتتتتتتتتت
میییی
ناتتتتتتتتتت
-----------------
سَووووووو
<<<<<<<
دونت
توووو هِر یوووووووووووو
.

آییییییییییییییییییییییییی

((((((
دووووووووووو
)
============
آیییییییی دوووووو دَااان یووووووو
.
**************************
The Filme: "Mulholland Drive" By "David Linch"

بخشی از دیالوگ های اواسط فیلم:

Camilla: Thank You Betty
Diane: Its Nothing... I Shouldn`t Have Let You Sleep On The Couch At Night
Camilla: No I mean... Thank you For Every Thing
Diane:You`re Welcome
Camilla:Goodnight Sweet Betty
Diane: GoodNight

و بعد از این دیالوگ ها با یک بوسه شب بخیر معاشقه آغاز می شه و در حین معاشقه دیالوگ مهم فیلم که همان ابراز عشق دایان به کاملیاست و سر نخ مهمی از فهم موضوع رو به دست مخاطب می رسونه رد و بدل می شه:

Diane: Have you ever Done This Before?
Camilla: I Don`t Know... Have You?

...
Diane: I Want To With You
...
Diane: I`m In Love With You
Diane: I`m In Love With You

و بعد از این دیالوگ هاست که گویی فیلم با کلمه "Silencio" گفتن های کاملیا در خواب شروع می شه و با همین دیالوگ نیز اما اینبار از دهان آواز خوان صحنه ی تئاتر، فیلم به اتمام می رسه.
و آواز خوان با آن آواز جادوئیش به چه زیبایی فضای احساسی مبهم بین این دو زن رو به بیننده القا می کنه...
اصولا دیوید لینچ خدای انتخاب موسیقیه، این در فیلم " Lost High Way"با انتخاب موزیک دیوید بوویی در تیتراژ آغازین و یا انتخاب موزیک "Rammstein" (متال آلمان) در اواسط فیلم به هر بیننده و نبیننده ایی ثابت شده.

_________________________________________
پ.ن: این هفته، هفته ی فیلم دیدن بود، همیشه دوست داشتم "سنتوری" اثر" داریوش مهرجویی" رو ببینم که به تازگی موفق به زیارت این فیلم شدم، بدون هیچ بحثی بسیار زیبا بود. اما فیلم "پرسپولیس" اثر "مرجان ساتراپی" که اتفاقا به وقتش یعنی 22 بهمن دیدم، می شه گفت از لحاظ ساختار، استراکچر و نیز طراحی بسیار زیبا، مدرن و دینامیک خلق شده ، اما از لحاظ اکسپرسیشن و محتوا، نه این که به واقعیت نزدیک نباشه اما کمی شعار گونه بود. اون هم بحث طولانی داره که هر کس مایل باشه می تونه با من در ایمل یا نظرات بحث کنه، بگذریم...
با این حال، تا هنوز هیچ فیلمی نتونسته به این راحتی در من نفوذ کنه به جز فیلم "بزرگراه گمشده" و فیلم "مولهلند درایو" اثر"دیوید لینچ"عزیز که ماه ها پیش دیدم و هنوز بهشون (از جمله مولهلند) فکر می کنم واقعا فیلمی نو و تازه، شگفت انگیز و بسیار خلاق و ساختار شکنانه ایه که یک بار دیدنش که سهله 10 بار دیدنش هم کافی نیست.
البته چون در اینجا موضوعی مورد نقد و بررسی قرار نمی گیره و تنها دلنوشته خواهد بود، لذا با عرض پوزش از نقد فیلم مولهلند در گوشه ی دل معذورم. هر چند علت مهمتر قولیه که به دوست بسیار خوبم زرتشت دادم، که قرار شد اون بالاخره به نرخ زیر لفظی قناعت کنه و افتخار بده تا بعد از سالیان مدید تشریف بیاره و به صورت تخصصی تر و مفصل تر این فیلم رو که اتفاقا با هم دیدم و بعدش هم بحث های موافقی داشتیم، نقد کنه. (این گوی و این میدان و اینم زیر لفظی)
28/11/86