+++
دوباره
...-
---------------------
مهم نیست
دوباره پوست می اندازد
ــــــــ
------+ـ+ـ
من نان را با پوست می خورم
((
(____.
هسته ای که می شد در زمین کاشت
. ...............
//.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینچنین
+=
همه در خانه...
.
..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوباره
...-
---------------------
مهم نیست
دوباره پوست می اندازد
ــــــــ
------+ـ+ـ
من نان را با پوست می خورم
~~~~
بی هسته((
(____.
و کاش هسته ای داشت
هسته ای که می شد در زمین کاشت
. ...............
و درخت نان سبز می شد
//.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینچنین
دیگر کسی پوستش کنده نمی شد
+++++++++++++
+=
همه در خانه...
=+/.
.
..
نان داشتند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن1: نه به آن روزهای سیاه و سفید شده ی قدیم که تب کننده های شعر و شاعری و قلم پروران بزم افکن در هنر، از شروع پاییز و ورود غم دلنشینش در ارواح لطیفشان روزشماری می کردند و نه به اکنون که همه پاییز پرست شده اند. تا آنجا که به یاد دارم همیشه نه برای پاییز که در پاییز روزشمار لحظه های یخ بسته و قندیل زده ی زمستانی سرد بوده ام که در آن روح سرد مزاج من تا مغز استخوان از سرما ترک بردارد. دوست دارم لحظه ی مرگم را در جاده ای باشم یخ بسته و برف گیرشده تا از شدت سرما و سوز بدن آرام آرام به خوابی ابدی فرو روم، مرگی درست شبیه به زمان نعشگی... آهههههههه ای زمستان ای زمان مجنونگی های من، بیا و وجودم را فرا گیر.
پ.ن2: مرتیکه احمق زنباره می دونه با دخترش دوستما، می دونه سن دخترش و دارما... اه هر روز صبح تا آخر این ماه باید این عوضیو تو شرکت تحملش کنم.
پ.ن3: احساس تنهایی می کنم، خلاء عجیبی دارم، فکرم کار نمی کنه، دوباره روزا تکراری شده، اهههههههه پاییز لعنتی داره می یاد.
26/6/87