Tuesday, July 17, 2007

شمع و شعله...شمعدان

فراز و فروديست... غرق

در قعر غرقش... جوش

صميمانه و گاهي پر خشم چون سيلي... داغ

مي سوزاند...زرد
_‌ _ _ __________

قلقلکیست به موم، در عبور فیتیله... شوخنده

«««
با حرارت مي دوشد آب موم را، در مي آوردش... سفيد

_____________*


+

+_

سایه رنگي بور، بر پلک تاریکی، بزک کرده... طلائي


نگاهش شكل زل درعمق ظلمت ... رنگ پريده

---------

روي آبي پر هياهو، زير زردي، با متانت ... سرخ

=


مي شود سرخ تر در گونه ها از اين عبور... سرخ گون

-_-


لذتش را مي شود، هم رنگ در نطفه... سرخآبي

شیب در شمع و لاجرعه هوس در شعله اش، شعمدان دیوار شرم... حجله گاه

+
+

+

شمع و شعله... شعمدان

^
^

^

زير قامت حاله ای لولیده در ابعاد گرد، تاجواری سایه گون... سایه اش بر سر

(*)

اتفاق پخته ایست در برخورد با دستان دراز، در تماس محض ... جزغاله

«
»
نوشنده، مي دهد سهميه ي كشنده اش را قورت در قربان گاهش... جرعه جرعه

فراريست هنگام قرار وزش باد، دودمانش مي خورد بر باد، مي دهد به باد... پر دوود

!=

فرازيست زرد، فروديست خاكستري، مرگ آن در بطن خود... خاكستر
...
___________________________________________

پ.ن: مي دانم كه در يك شب برق پريده يك شمع رنگ پريده هر هوسي را مي كند شاعر، هر شعري را مي كند وا. مي دانم كه من هم هر شدم...
27/4/86