Wednesday, September 26, 2012

آن تو

تو
++++
--
  سرخ رنگ بی درنگ مرگ ایامی  

___________________

-----//
..

 گمان گمنام درد بی درمانی
/

دانی که آن نمی مانی
----
تو
......................................

 کمرنگی
~~~
^
زوده ای
////---

فرجامی تو
...----
.

همانی که دانی تو
~ |=

مایی....تو....
91/07/4

Tuesday, July 13, 2010

و ...............

و من ...............
__________________


+_ +_

این جای خالی توست
=

لطفا پر کنید
_____________________________________________________________
پ.ن: تمام شب را هم اگر بیدار باشی شب, روز نمی شود.

91/04/21

Tuesday, May 11, 2010

دم

تو می گویی آه
~~~~
گویی درد را می بویی
_ .::::::::::::::::. _ _______
---
بویی که می کِشد نفست را بالا
|||||||
+
بالایی که می کُشد

 _____________________
\ \ \ \ \
22/2/89

Tuesday, March 23, 2010

دلدار

دل را برید و دلبرید و
_+}

دل را ربود


{_______


دلبری دلربا بود

\

Music: Joan Baez - Manha De Carnaval ________________________________________________________

پ.ن1: با اینکه این روزها دست اندرکاران محترم بخش های زمینی و آسمانی و کهکشانی و ماورای الطبیعه به نحو احسنت به وظایفشان در جهت سرنگون کردن اینجانب عمل کردند و نیز هم می کنند. اما... هنوز به هول چراغ قوه ی الهی انرژی ما هر چند با کمی پارازیت_ هنوز به قوت خود پا برجاست.
پ.ن2: خیلییییییی برنامه ها برای امسال دارم. اما...
4/1/89

Friday, March 12, 2010

اینبارت

یکبار
.
فقط اینبار
+
_ . _
به یکباره
_-
باشدت را
با شدت
____>>_______...........
بردار و بکوبان بر میز
×~~~×
و بگو بی تردید:
=-»
آییییی گارسون برخیز!
____________________
آمدم تا باشم
))))))
بار دیگر ریز
(
.+
__________________________________________________
پ.ن1: آخخخیییییییییششش هر وقت برمی گردم خونه دوباره زنده می شم. اتاقم, پنجره پر از نورای دست نخورده, سکوت شباش عصراش که گاه و بی گاه می شکنه, تاقچه های نامرعی, سر سوتون های بلند خیالی, دیوارای رنگی که رنگو روشون پریده و شدن مثه گچ سفید, سبزه زار و باغ و بوستان و چمنزارِ خوابیده زیر کاشی های حیاط خلوت, حیاطی که شده انباری... اینجا خانه ی مجرد هاست... روزاش خالی, شباش عالی.... آخیییییییییییشششش حالا من لم دادم روی قالی.
پ.ن2: یک حس مضحکانه: پیر شدم.
22/12/88

Tuesday, September 15, 2009

Thursday, August 27, 2009

دریوزه یوزه یوزه...

دریوزه یوزه یوزه , پوزه ی سگ می کشد بویش, سویش
به زبان, زآن به آنسان لیس
++++_(-:}"\\\\\\\\\\\\
---
.....................
دریوزه یوزه, پوزه که در یوزه می دهد بویش
خیس رویش

به تکان تن نمی دهد, سگ را نمی رهد

زمیان, به گریز

>><<<:::
}:{

("}:}


{{{{{{{|

_(________________ -


درپوزه, دریوزه یوزه می گیرد جا, بی جان, به دهان سگ می کشد دندان
کشان کشان, بدنش را که تن نمی دهد به تکان, با خیز
××××

(_(\::::: ÷÷=

درپوزه پوزه, دریوزه می رود به رهش, رها, به برش, سگ ریزان آب دهنش, لیز

= +_+_} ========
\} """""

--------------
دریوزه یوزه, در پوزه می چکد کفنش که دریده بدنش که تکان نمی دهدش
و تنش

کشان کشان

می رود وطنش...

شُر شُر
خیس
............................ ><<<<<<
.-_+

دریوزه یوزه یوزه
----

درپوزه, دریوزه یوزه یوزه
----------

Friday, July 31, 2009

بی صدا

ترق تروق، ترق تروق
--=

به صدا می افتد صدای تخت

ـ(+(ـ

ترق تروق
..
.

با هر تکان

ــــ

ترق تروق
..
.

میانمان

++++++

ترق تروق، ترق تروق

...

پر صدا می شود صدای تخت

و تق

ــــــــــــــــــــ
.
.
.

صدا قطع می شود

***
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.

.

صدا می کند صدایم کن های صدای تو

()ـ
صدایت صدا نمی دهد

--

- - -----

./

صدایم می کند صدای به صدا افتاده ات

++

صدایم به صدا نمی افتد

ــــــــــــــــــــــــــــــ

----
صدا می زنم صدایم را

. /

..........

.\

_____
صدایی نمی آید

///......\\

از صدا می افتد صدای به صدا افتاده ات

صدامان صدا نمی کند
-
+-+-

صدای باد را هم باد برده بود

---


صدایی نمی ماند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
=
و دوباره...

++++++++
ترق تروق ، ترق تروق
...

Music1: Diamanda Galas - Gloomy Sunday
Music2: Tori Amos - Sweet Sangria
_________________________________________________
پ.ن1: "چرا نباید از خواننده انتظار داشته باشیم که کوششی به خرج دهد؟ همیشه همه چیز را برای خواننده شرح می دهند. سرانجام خواننده از اینکه می بیند چنین رفتار تحقیر آمیزی با او دارند خشمگین می شود" این جمله بخشی از آغاز رمان "پرواز ایکار" اثر "رمون کنو" نویسنده مدرن نویسیست که با خوندن کتابش منو دیونه ی خودش کرده. اون دوس نداره ماجرایی رو تو رمانش کش بده. شاید مثال بدی نباشه اگه این بخش از رمان رو بخونین:
ایکار:
حالا برای غذا چه کار کنیم
اِل اِن:
می رویم به کاباره ی کوچکی که من می شناسم و غذایش 1 فرانک و 50 سانتیم است می بینی ور شکستت نمی کنم.
ایکار:
برویم! یک اَبسنت دیگه هم می خورم.
اِل اِن می خندد.
در رستوران.
گارسون:
چه سعادتی! بفرمایید بنشینید.
ایکار می نشیند، اِل اِن هم در کنار او. اِل اِن با حالتی مصمم صورت غذا را بر می دارد.
غذا می خورند.
ایکار پول غذا را حساب می کند و می روند.
در اتاق.
اِل اِن:
خانه ام به نظر چطور است؟
ایکار:
قشنگ چیز دیگری نمی توانم بگویم: قشنگ.
همدیگر را می بوسند.
کمی بعد.
اِل اِن:
هنوز هم چیز زیادی درباره ی تو نمی دانم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در این بخش از داستان، نویسنده جای اینکه بخواهد شرح حال شخصیت را هنگام غذا خوردن یا حتی زمانی که با هم معاشقه می کنند مفصل توضیح دهد، خیلی خلاصه جریان را تعریف می کند، به طوری که خواننده خودش به راحتی می تواند تصور کند که حاشیه ی تشریفاتی این اتفاقات چه بوده است. به طور خلاصه نویسنده نمیخواهدبا شعور خواننده بازی کند.
و اما موضوع این رمان داستان نویسنده ایست که یکی از شخصیت های مهم داستانش که ایکار نام دارد، از داستانش فرار می کند و نویسنده با استخدام کردن یک کارگاه خصوصی سعی در یافتن آن شخصیت دارد و...

پ.ن2: روزا چقدر تکراری شدن، نیست؟
23/5/88

ببین

ترکیب ترتیب یافته ی تکه تکه های دست نیافته ی آن خیال باطلت
--=-++-
به خیالم
~~~
دست یافتنی ترین خواستن هاست
_____________
اما...
ببین که از بین می رود
.
ببین
ببین که از بین می روند
.........
ببین چگونه بینمان خواستن ها
++++
به ترتیب ترکیب یافتن نخواستن ها
=
از بین می روند
Music1: Hosein Alizade- Dijvan Garparya - Parandeha
Of Albom: Be Tamashaye Abhaye Sepid
_________________________________________________
پ.ن1: پرنده ها به تماشای باد ها و شکوفه ها به تماشای آبهای سپید رفتند... پرنده ها, شکوفه ها رفتند... ما ماندیم.
یادم می آید شب شمارش رای های سبز و سرخ و سفید, تا صبح بیدار مانده بودم و خبر تلخ حادثه ی در حال وقوع را لحظه به لحظه از سایت های مختلف پیگیری می کردم... تمام شب احساس چپانده شدن در ظرف در پوشیده ای را داشتم که مملوع از خلع است. آنجا بود که پرنده های علیزاده, بی اراده, مرا تا صبح در حسرت پریدن به اغما فرو بردند. اغمایی که هرگز در شب کنسرتش حس نکرده بودم.
پ.ن2: دیدی بعضی اوقات وقتی تا خرخره لجت گرفته بی اراده خندت می گیره؟
88/5/8

Thursday, July 23, 2009

اتفاق


افتاد
آنسان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
- آن اتفاق سرد -
می افتد
اما
او سبز بود و گرم که
افتاد
___________

قیصر امین پور
88/5/1